جدول جو
جدول جو

معنی طعنه کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

طعنه کشیدن
(خوَشْ / خُشْ بَ سَ رِ مَ دَ)
تحمل کردن سرزنش دیگران را. توبیخ رسیدن به کسی:
طعنۀ خامی همان صائب ز مردم میکشم
گرچه میریزد شرار از سوز گفتارم چو شمع.
صائب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کینه کشیدن
تصویر کینه کشیدن
انتقام گرفتن، جنگیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعره کشیدن
تصویر نعره کشیدن
فریاد کشیدن، نعره زدن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ / خِ لَ وَ دَ)
کنایه از قوت نمودن و زور کردن. (برهان) (آنندراج). قوت کردن. زور نمودن. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از خوشوقت شدن. (انجمن آرای ناصری) ، سینه بر روی زمین مالیدن رفتن را
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
رنج بردن. تحمل زحمت کردن: جور و جفا و رنج و عنا کشیدی. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ گُ تَ)
طعنه زدن. عیبجوئی و بدگوئی کردن:
آن گل که برنگ طعنه در می کرده ست
با عارض تو برابری کی کرده ست.
خاقانی.
نه ابلیس در حق ما طعنه کرد
کز اینان نیاید بجز کار بد.
سعدی.
چنین که تازه غزل سر زند ز طبع نصیر
شگفت نیست اگر طعنه بر هزار کند.
ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هَِ وَ دَ)
انتقام. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن) (منتهی الارب). انتقام کشیدن. (ناظم الاطباء). انتقامجویی کردن: اگر خشم نیافریدی هیچکس روی ننهادی سوی کینه کشیدن. (تاریخ بیهقی).
ارجو که زود سخت به فوجی سپیدپوش
کینه کشد خدای ز فوجی سیه سلب.
ناصرخسرو.
همیشه کینۀ تو من کشم ز دشمن تو
رواست گر نکشی تیغ کینه کش ز نیام.
مسعودسعد.
هان تا حسام شاه کشد کینه از تو باش
از غور غصه صفر کند سینه از تو باش.
خاقانی.
گر نیی زهر، سینه کمتر سوز
ور نیی دهر، کینه کمتر کش.
خاقانی.
هر کس ز خصم کینه به نوع دگر کشید
مژگان به گریه لب به دعا خسروا سپار.
شرف الدین شفایی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ نُ /نِ / نَ دَ)
شعله ور شدن. مشتعل گشتن. آتش گرفتن. سوختن. برافروختن:
سوزدلم فزون شد و تا مغز سر گرفت
آتش کشید شعله و این پنبه درگرفت.
شریف خازن تخلص (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ پُ تَ / تِ تَ)
بمعنی شانه زدن. (بهار عجم) :
مشاطه گر نه ایم عروسان نغمه را
بر زلف شان چه شانه ز مضراب میکشم.
طالب آملی (از ارمغان آصفی).
، در عنصر دانش بمعنی مضایقه نمودن است. (بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ تَ)
ساختن دیوار گلی. بنا کردن دیوار از گل. دیوار برآوردن از رده های گل
لغت نامه دهخدا
(غَ گُ دَ)
خطبطلان کشیدن. (یادداشت مؤلف). رجوع به خط نه شود
لغت نامه دهخدا
(پَ شِ کَ تَ)
حمل کردن دانه کشان کشان از جایی بجای دیگر. کشان بردن دانه، دانه آوردن. دانه رسانیدن. (آنندراج) :
غم مرغان گرفتار ندارد صیاد
مور از رحم مگر دانه به این دام کشد.
(از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرنه کشیدن
تصویر خرنه کشیدن
غرش کردن جانوران مانند گربه و ببر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعره کشیدن
تصویر نعره کشیدن
داد کشیدن فریاد کشیدن نعره زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کینه کشیدن
تصویر کینه کشیدن
انتقام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طعام کشیدن
تصویر طعام کشیدن
غذا کشیدن طعام حاضر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینه کشیدن
تصویر سینه کشیدن
قوت کردن زور نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
باطل کردن، توضیح سابقا مرسوم بود که در اوراق (مانند مشق خط نو آموزن و غیره) عدد (9) را درشت در طول کاغذ رقم میکردند یعنی باطل شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینه کشیدن
تصویر سینه کشیدن
((~. کَ یا کِ دَ))
کنایه از زور نمودن
فرهنگ فارسی معین