کنایه از قوت نمودن و زور کردن. (برهان) (آنندراج). قوت کردن. زور نمودن. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از خوشوقت شدن. (انجمن آرای ناصری) ، سینه بر روی زمین مالیدن رفتن را
کنایه از قوت نمودن و زور کردن. (برهان) (آنندراج). قوت کردن. زور نمودن. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از خوشوقت شدن. (انجمن آرای ناصری) ، سینه بر روی زمین مالیدن رفتن را
طعنه زدن. عیبجوئی و بدگوئی کردن: آن گل که برنگ طعنه در می کرده ست با عارض تو برابری کی کرده ست. خاقانی. نه ابلیس در حق ما طعنه کرد کز اینان نیاید بجز کار بد. سعدی. چنین که تازه غزل سر زند ز طبع نصیر شگفت نیست اگر طعنه بر هزار کند. ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج)
طعنه زدن. عیبجوئی و بدگوئی کردن: آن گل که برنگ طعنه در می کرده ست با عارض تو برابری کی کرده ست. خاقانی. نه ابلیس در حق ما طعنه کرد کز اینان نیاید بجز کار بد. سعدی. چنین که تازه غزل سر زند ز طبع نصیر شگفت نیست اگر طعنه بر هزار کند. ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج)
انتقام. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن) (منتهی الارب). انتقام کشیدن. (ناظم الاطباء). انتقامجویی کردن: اگر خشم نیافریدی هیچکس روی ننهادی سوی کینه کشیدن. (تاریخ بیهقی). ارجو که زود سخت به فوجی سپیدپوش کینه کشد خدای ز فوجی سیه سلب. ناصرخسرو. همیشه کینۀ تو من کشم ز دشمن تو رواست گر نکشی تیغ کینه کش ز نیام. مسعودسعد. هان تا حسام شاه کشد کینه از تو باش از غور غصه صفر کند سینه از تو باش. خاقانی. گر نیی زهر، سینه کمتر سوز ور نیی دهر، کینه کمتر کش. خاقانی. هر کس ز خصم کینه به نوع دگر کشید مژگان به گریه لب به دعا خسروا سپار. شرف الدین شفایی (از آنندراج)
انتقام. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن) (منتهی الارب). انتقام کشیدن. (ناظم الاطباء). انتقامجویی کردن: اگر خشم نیافریدی هیچکس روی ننهادی سوی کینه کشیدن. (تاریخ بیهقی). ارجو که زود سخت به فوجی سپیدپوش کینه کشد خدای ز فوجی سیه سلب. ناصرخسرو. همیشه کینۀ تو من کشم ز دشمن تو رواست گر نکشی تیغ کینه کش ز نیام. مسعودسعد. هان تا حسام شاه کشد کینه از تو باش از غور غصه صفر کند سینه از تو باش. خاقانی. گر نیی زهر، سینه کمتر سوز ور نیی دهر، کینه کمتر کش. خاقانی. هر کس ز خصم کینه به نوع دگر کشید مژگان به گریه لب به دعا خسروا سپار. شرف الدین شفایی (از آنندراج)
بمعنی شانه زدن. (بهار عجم) : مشاطه گر نه ایم عروسان نغمه را بر زلف شان چه شانه ز مضراب میکشم. طالب آملی (از ارمغان آصفی). ، در عنصر دانش بمعنی مضایقه نمودن است. (بهار عجم)
بمعنی شانه زدن. (بهار عجم) : مشاطه گر نه ایم عروسان نغمه را بر زلف شان چه شانه ز مضراب میکشم. طالب آملی (از ارمغان آصفی). ، در عنصر دانش بمعنی مضایقه نمودن است. (بهار عجم)
حمل کردن دانه کشان کشان از جایی بجای دیگر. کشان بردن دانه، دانه آوردن. دانه رسانیدن. (آنندراج) : غم مرغان گرفتار ندارد صیاد مور از رحم مگر دانه به این دام کشد. (از آنندراج)
حمل کردن دانه کشان کشان از جایی بجای دیگر. کشان بردن دانه، دانه آوردن. دانه رسانیدن. (آنندراج) : غم مرغان گرفتار ندارد صیاد مور از رحم مگر دانه به این دام کشد. (از آنندراج)